
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۲۷۸
۱
آنکه مزاج دلش باز ندانم که چیست
رفتن او کشتن است، باز ندانم که چیست
۲
این منم از پشت کوژ چنگ حریفان عشق
زار بنالم، ولی خار ندانم که چیست
۳
مست شبانه است یار خواب خماری به سر
بوی لبش از می است، گاز ندانم که چیست
۴
یار بهانه طلب با من شوریده بخت
نیست بدانسان که بود باز ندانم که چیست
۵
خسرو مسکین ازو شهره هر کوی شد
وان دل او را هنوز راز ندانم که چیست
نظرات