
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۲۷۹
۱
درد دلم را طبیب چاره ندانست
مرهم این ریش پاره پاره ندانست
۲
راز دلت را به صبر گفت بپوشان
حال دل غرقه را کناره ندانست
۳
خال بنا گوش او زگوشه نشینان
برد چنان دل که گوشواره ندانست
۴
قافله عقل را به ساعد سیمین
راه بجایی برد که یاره ندانست
۵
سختی ازان دیدی، خسروا، که به اول
قاعده آن دل چو خاره ندانست
نظرات
امیر کرمی
nabavar