
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۳۱۰
۱
باز آن حریف بر سر سودای دیگرست
هر ساعتی به خون منش رای دیگرست
۲
دل برده رخ به پرده نهان می کند ز من
این وجه جز به مرده تقاضای دیگرست
۳
راضی نمی شود به دل و دیده هجر او
این دزد در تفحص کالای دیگرست
۴
پندم مده که نشونم، ای نیکخواه، ازآنک
من با توام، ولی دل و جان جای دیگرست
۵
خارادل است یار، دلی کاندهش کشد
آن را تو دل مگوی که خارای دیگرست
۶
دیوانه گشت خلق که از سحر چشم او
هر دم به شهر فتنه و غوغای دیگرست
۷
از بهر آنکه دست نماید به جاودان
هر ساعدیش را ید بیضای دیگرست
۸
به گر به بوسه ای بخرد زرد روییم
کیش زعفران نه در خور حلوای دیگرست
۹
خسرو به یک نظاره رویش ز دست شد
وین دیده را هنوز تمنای دیگرست
نظرات
امیر علیزاده