
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۳۲۵
۱
چو خشم مست تو در خوابگاه ناز بخفت
بر آستانت مرا سخت حیله ساز بخفت
۲
ز ناز بازی چشمت امیدوار شدم
ولی دریغ که چشمت به خواب ناز بخفت
۳
درین هوس که ببیند به خواب چشم ترا
بخفت نرگس و بیدار گشت و باز بخفت
۴
به باغ با تو همی کرد سر و پای دراز
به یک طنابچه که بادش بزد دراز بخفت
۵
تصور تو به خوبی نگنجدم به خیال
حقیقت است که در پرده مجاز بخفت
۶
رخ آن گهیم نمودی که من ز دست شدم
چه سود جلوه محمود چون ایاز بخفت
۷
ز خاک پای نمانده ست چشم خسرو باز
به خاک پات که این چشمهای باز بخفت
نظرات
کاظم ایاصوفی