
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۳۴۰
۱
هلال عید جهان را به نور خویش آراست
شراب چون شفق و جام چون هلال کجاست
۲
مگر شراب شفق خورد شب ز جام هلال
که هر گهر که در او بود جمله در صحراست
۳
نگر نثار جواهری که شب کند بر چرخ
هلال خم شد و جنبید، از آنش پشت دوتاست
۴
به نیم دایره ماند هلال در گردش
هزار نقطه ز نقش ستارگان پیداست
۵
شراب شد، به عمل آر مایه عملش
که هم مقاطعه پیکرش بخواهد سوخت
۶
کمر ببند و گره زن به جعد و روشن کن
که کوته است شب و آفتاب در جوزاست
۷
نه دایره ست ز می در میان شیشه که آن
خیال حلقه ای از گوش شاهد رعناست
تصاویر و صوت

نظرات