
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۳۴۴
۱
مرا به سوی تو پیوند دوستی خام است
به آفتاب ز ذره چه جای پیغام است
۲
هزار جان مقدس شدند خاکستر
هنوز پختن سودات از آدمی خام است
۳
بیار ساقی دریای می که جانم سوخت
ز جاجه دل من گر چه دوزخ آشام است
۴
ازان چراغ که دلهای خلق می سوزد
چراغها به سر کوی تو به هر شام است
۵
خطاست نسبت بالای تو به سرو، که سرو
نه شوخ وشنگ خرام است و مست و خودکام است
۶
دلم که بستده ای باز ده که که لاف زنم
که این خرابه ز سلطان خویش انعام است
۷
زکوة حسن کم از یک نظاره آخر کار
گدای کوی توام، گر چه خسروم نام است
نظرات