امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۳۴۷

۱

شوق توام باز گریبان گرفت

اشک دوان آمد و دامان گرفت

۲

سهل بود ترک دو عالم، ولی

ترک رخ و زلف تو نتوان گرفت

۳

جان منی، بی تو نفس چون زنم

زانکه مرا بی تو دل از جان گرفت

۴

هر که چنین فرصتی از دست داد

بس سر انگشت به دندان گرفت

۵

عارض او تا بدر آورد خط

خرده بسی بر مه تابان گرفت

۶

خال تو بر لعل لبت دست یافت

مورچه ای ملک سلیمان گرفت

۷

دل طلب کعبه روی تو کرد

حلقه آن زلف پریشان گرفت

۸

ما و می و طرف گلستان و یار

باد صبا طرف گلستان گرفت

۹

بی مه رخسار و شب زلف او

خاطرم از شمع شبستان گرفت

۱۰

خسرو بیدل ز دو عالم برست

وز دو جهان دامن جانان گرفت

تصاویر و صوت

نظرات