امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۳۵

۱

طاقت دوری نماند عاشق دلتنگ را

واگهیی کس نداد، آن پسر شنگ را

۲

گاه خرامیدنش یک نظری هر که دید

پیش فرامش نکرد آن قد و آن رنگ را

۳

بنده نخواند کنون جز غزل نوخطان

کاب دو چشمم بشست دفتر فرهنگ را

۴

اشک من گوژ پشت دید گه ناله چرخ

گفت که ای خوش نوا، ترک مکن چنگ را

۵

هست شکسته دلم، خواست شکستن بتر

سخت گره بر مزن گیسوی شبرنگ را

۶

دوش ز یاد رخت اشک جگر سوز من

شد به هوا پر بسوخت، مرغ شب آهنگ را

۷

با دل سنگیت هیچ کرد نیارم همی

گر چه که از تیر آه رخنه کنم سنگ را

۸

گر بکنی آشتی جان بفروشم و لیک

تو به بها می خری جان کسی جنگ را

۹

در طلبت عاشقان گر قدم از سر کنند

هیچ نپرسند باز منزل و فرسنگ را

۱۰

خوش پسرا، چشم تست تنگ و من اندر عجب

باز کجا می کشی این همه نیرنگ را

۱۱

گرد جهان شد سمر قصه خسرو و لیک

عشق به صحرا نهاد راز دل تنگ را

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
احسان پورعابدین
۱۳۹۰/۰۹/۱۴ - ۱۴:۱۳:۴۹
دوش زیاد رختصحیح= دوش ز یاد رختهیچ نپرسند با زمنزل و صحیح= هیچ نپرسند باز منزل و فرسنگ را