
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۳۵۷
۱
با غمت شادی جهان هوس است
شادی من همین غم تو بس است
۲
از دهان تو چون نفس نزنم
مر مرا بیم تنگی نفس است
۳
نیم خال لب توام بکشد
زهر اگر خود همه پر مگس است
۴
از سر خشم، اگر بخایی لب
بر لبت بوسه دادنم هوس است
۵
گر کسی بردر تو جوید بار
چند گویی که بار او چه بس است
۶
همه شب گرد کوی او گردم
هر که بیند گمانش برعسس است
۷
بنده خسرو به ناله در ره عشق
کاروان غم ترا جرس است
نظرات