
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۳۵۸
۱
این جفا کارییت که نو به نو است
مگر این جان کشته را درو است
۲
چون ترا نیست نیم کنجد شرم
گفت من نزد تو به نیم جو است
۳
چشم بر کشتنم گماشته ای
چه کنم گوش تو سخن شنو است
۴
شد عنانم ز دست چه توان کرد؟
توسن صبر نیک تیز دو است
۵
عقل با مرهمی فروخته شد
جان مسکین به یک نفس گرو است
۶
سر به خاکت ببینم و پس ازین
زنده مانم بدانک عمر نو است
۷
خسروا، لشکر خطش بدوید
دل نگهدار، وقت زاغ رو است
تصاویر و صوت

نظرات
امین کیخا