امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۳۷۱

۱

سر زلف تو تا بجنبیده‌ست

بوی مشک ختا بجنبیده‌ست

۲

بوی خون آمد از صبا ماناک

عاشقی را هوا بجنبیده‌ست

۳

تا بجنبید زلف او از باد

ناف آهو ز جا بجنبیده‌ست

۴

ما و دیوانگی دگر کان زلف

باز بر جان ما بجنبیده‌ست

۵

جوش دل‌ها به گرد او گویی

قلب صد یاد را بجنبیده‌ست

۶

گر جگرگوشه نیست چشم مرا

خون چشمم چرا بجنبیده‌ست؟

۷

می‌رود ذکر رفتنش بسیار

باز جای بلا بجنبیده‌ست

۸

دی شنیدم ز آه سرد منش

دل چون آسیا بجنبیده‌ست

۹

یاد خسرو نمی‌کند، یا رب

کاین سخن از کجا بجنبیده‌ست

تصاویر و صوت

نظرات