
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۳۷۲
۱
نگار من امشب سر ناز داشت
بر افتادگان چشم بد ساز داشت
۲
به یک جام باده به صحرا فگند
دلم هر چه در پرده راز داشت
۳
به سویش نمی دیدم از بیم جان
که در چشم او مستی آغاز داشت
۴
ره من زد این بازمانده سرشک
که چشم مرا از نظر بازداشت
۵
همه شب چو پروانه می سوختم
که شمع من از دیگران گاز داشت
۶
به عذر ار دلم برد معذور بود
که چشمی به غایت دغاباز داشت
۷
دل من که تیری درو مانده بود
به ناله خراشی در آواز داشت
۸
کنون یاد دارد ز خسرو گهی
که مرغی درین باغ پرواز داشت
تصاویر و صوت

نظرات