
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۳۸۵
۱
باز مست آمدنش نازکنان از جایی ست
زان یکی کار در آن کنج دهان از جایی ست
۲
دل سبک می شودم، دوش مگر غایب بود
این زمان در سرش، این خواب گران از جایی ست
۳
باز دیوانه ام و سلسله صبر کسی ست
آب چشمم به چپ و راست دوان از جایی ست
۴
من ز تو صبر ندارم، تو نکو می دانی
این همه ناز تو، ای جان جهان، از جایی ست
۵
چند خونابه من بینی و نادان گردی
اشک من آخر ازین گونه روان از جایی ست
۶
من چه زهره که دل گم شده جویم ز تو لیک
مردمان را که رود بر تو گمان، از جایی ست
۷
بر رهت، هیچ گلی نشکفد، ای باد، ازانک
با تو امروز نسیم است که آن از جایی ست
۸
خود گرفتم که بپوشد غم خود را خسرو
نامت آخر شب و روزش به زبان از جایی ست
نظرات