
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۳۸۹
۱
یارب، چه شد کان ترک ما ترک محبان کرده است
آسودگان وصل را رنجور هجران کرده است
۲
گردون مگر آن یار را بر من دگر سان ساخته
با بخت بی سامانم از مهرش پشیمان کرده است
۳
غمگین مشو،ای دل،اگر در ششدری از نقش دوست
کین مهره باز آسمان اینها فراوان کرده است
۴
روزی گرم از دولت وصلش درونی شاد شد
روز فراق دوستان چون بیت احزان کرده است
۵
بر هر مژه عشاق را بشکفت نسرین سرشک
تا آن گل از اهل نظر رخسار پنهان کرده است
۶
در حلقه شوریدگان آشوب و غوغا می رود
گویا مگر هندوی من کاکل پریشان کرده است
۷
زاهد که دامن می کشد از رندی تو، خسروا
باری ندانم یک نفس سر در گریبان کرده است
نظرات