امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۳۹۴

۱

دردا که با من آن بت نامهربان نساخت

دردی نهاد بر دل و درمان آن نساخت

۲

باران مهر او بنبارید بر دلم

تا چشم من زهر مژه ناودان نساخت

۳

از شمع وصل دوده امید برنخاست

تا دود آه من به فلک سایبان نساخت

۴

از ما مگرد، ای دل، اگر غم گسار گشت

با ما بساز، جان، اگر آن دلستان نساخت

۵

بیمار ماند جان من اندر لب و لبش

جان دارویی ز بهر من ناتوان نساخت

۶

مویی ستم نکرد کم آن مومیان به حسن

تا مر مرا به حیف چو موی میان نساخت

۷

سلطانی از فراق کمندش ندید امان

تا دل نشانه گاه خدنگ غمان نساخت

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
حمید زارعیِ مرودشت
۱۳۹۶/۰۶/۲۲ - ۰۶:۰۱:۰۰
.تصحیحِ بیتِ دوم:.بارانِ مهر او بنبارید بر دلمتا چشم من ز هَر (مژه‌ای) ناودان نساخت