
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۳۹۷
۱
رخت کز آتش تبها به تاب در عرق است
چو نیک می نگرم آفتاب در عرق است
۲
به خونش گر شد آن روی و در عرق افتاد
همیشه شمع منور به تاب در عرق است
۳
به گرد عارض و روی تو خط خوی آلود
محقق است که چون مشک ناب در عرق است
۴
چو عکس روی خوی آلوده اش به جام افتاد
قدح چو با دل پر خون شراب در عرق است
۵
ز رشک آنکه عرق بر رخش چرا غلتید
سرشک دیده ما چون حباب در عرق است
۶
ز غیرت این تن خسرو چو در تب و سوز است
دلش بر آتش غم چون کباب در عرق است
نظرات