امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۴۰۸

۱

به غیر جام دمادم مجوی همدم هیچ

به جز صراحی و مطرب مخواه تو هم هیچ

۲

بیار و باده نوشین روان بنوش که هست

به جنب جام می لعل ملکت جم هیچ

۳

مجوی هیچ که دنیا طفیل همت اوست

که پیش همت او هست ملک عالم هیچ

۴

غم است حاصلم از عمر و من بدین شادم

که گر چه هست غمم، نیست از غمم غم هیچ

۵

غمم به خاک فرو زد و نیست غمخوارم

دمم به کام فرو رفت و نیست همدم هیچ

۶

دلم ز عشق تو شد ذره ای و آن هم خون

تنم ز مهر تو شد سایه ای و آن هم هیچ

۷

تنم چو موی پر از تاب و پیچ و در وی خم

ولی میان تو یک مو و اندر آن خم هیچ

۸

از آن دوای دل خسته در جهان تنگ است

که نیستش به جز از پسته تو مرهم هیچ

۹

دم از جهان چه زنی، همدمی طلب، خسرو

به حکم آنکه جهان یکدم است و آن هم هیچ

تصاویر و صوت

نظرات