امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۴۱۱

۱

شد از عشقت دلم خون و جگر افگار و جان بر باد

کجا یا رب مرا این چشم خونین بر رخت افتاد

۲

مرا گر بود روزی طاقت و صبری، بشد از دل

اگر می داشتم دانایی و عقلی برفت از یاد

۳

مجو غیر خرابی زین دل ویران من دیگر

که آن معموره کش وقتی تو می دیدی نماند آباد

۴

کسی تلخی من داند که بیند خنده شیرین

کسی خون خوردنم داند که بیند گریه فرهاد

۵

غمت خواهد دهد بر باد جانم را به رسوایی

بخواهم داد جان بر باد ازین غم، هر چه باداباد

۶

مرا تا کی غم هجر تو پامال جفا دارد

برس فریاد مظلومی که از دست غمت فریاد

۷

شب است و بزم عشرت ساز شد بی وهم با محرم

به مجلس باده گردان گشت و ساقی در شراب افتاد

۸

چو شب سلطان بیدار است، خسرو داد خود بستان

که فردا روز خواهد شد، کسی دادت نخواهد داد

تصاویر و صوت

دیوان کامل امیر خسرو دهلوی، سعید نفیسی، با همت و کوشش م. درویش - تصویر ۱۶۵

نظرات