امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۴۲

۱

هنگام آشتی ست بت خشمناک را

دل خوش کنیم لذت روحی فداک را

۲

از خشم بود تا به سر ابرویش گره

من زان شکنجه ساخته بودم هلاک را

۳

خوش وقت آنکه گفت مرا پای من ببوس

شرمنده وار بوسه زد این بنده خاک را

۴

جانا، مبر ز بنده از این پس که بر درت

کرده ست پر زخون جگر صحن خاک را

۵

بس کز برای آشتی چون تو جنگجوی

آورده ام شفیع شهیدان پاک را

۶

چند از مژه اشارت لطفم، ندانی آنک

سوزن ستان بود جگر چاک چاک را

۷

خوشنود اگر به جان شود آن دوست، خسروا

عاشق به خویش ره ندهد ترس و باک را

تصاویر و صوت

نظرات