امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۴۷۲

۱

ما را تو صنم باشی، دیگر به چه کار آید

با لعل جگر سوزت، شکر به چه کار آید

۲

خنجر کشی از مژگان بر سینه من، چون من

بی تیغ شدم کشته، خنجر به چه کار آید

۳

کافر خط هندویت جایی که کشد ما را

یارب که به هندوستان کافر به چه کار آید

۴

دل از پی آن خواهم تا خون شود از عشقت

گر کار بدین ناید، دیگر به چه کار آید

۵

از گوهر عشق خود زیور کنمت، بنگر

خوبی چو فزون باشد، زیور به چه کار آید

۶

شد خسته درون من از بیم جفا کیشان

چون می ندهد دادم، داور به چه کار آید

۷

اختر شمرم هر شب در طالع خود، لیکن

چون کار قضا دارد، اختر به چه کار آید

۸

بر جان و دل خسرو هر لحظه نهد باری

کاین عاشق مسکین هم دیگر به چه کار آید

تصاویر و صوت

نظرات