
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۴۷۴
۱
از شیفتگان چون من، سر باز برون ناید
از سیمبران چون تو، طناز برون ناید
۲
یکبار تو را دیدم جان شده باز آمد
از دیده مشویک سو، تا باز برون ناید
۳
تو حال دلم پرسی، من در رخ تو حیران
خواهم که سخن گویم، آواز برون ناید
۴
گفتی که شدی رسوا، سهل است، به یک بوسه
بر بند دهانم را تا راز برون ناید
۵
خود کیست، نمی دانی آن شوخ که پیوسته
در سینه درون باشد، از ناز برون ناید
۶
خط تو معاذالله حقا که عجب دارم
کز جان من مسکین زاغاز برون ناید
۷
دیوانه خوبان را عیار نگیرد کس
تا در قدم اول جانباز برون ناید
۸
از بس که فراوان زد دستان غمش خسرو
ناله هم ازو زین پس ناساز برون ناید
نظرات