
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۴۷۶
۱
آن دل به چه کار آید کان خانه تو نبود
وان موی چه بندد دل، گر شانه تو نبود
۲
آنکو سر تو دارد، پس از سر خود ترسد
دیوانه خود باشد، دیوانه تو نبود
۳
خواب اجلم گیرد از غایت بیخوابی
گر مونس من هر شب افسانه تو نبود
۴
محروم ترین مرغم، خال لب خود بنما
حسرت نخورم باری، گر دانه تو نبود
۵
از سینه برون کردم آتش زده جان خود
تا سوخته دردی همخانه تو نبود
۶
از شعله چه ترسانی، ای شمع دل، ار جانم
دوزخ نکند لقمه، پروانه تو نبود
۷
دیوانه بقا ندهد ده روزه برات جان
گر خسرو مسکین را پروانه تو نبود
تصاویر و صوت

نظرات