
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۴۷۹
۱
دردا که دگر ما را آن یار نمی پرسد
احوال دل پر خون دلدار نمی پرسد
۲
می پرسم و می جویم در هر نفسی صد بار
او در همه عمر خود یک بار نمی پرسد
۳
یار از سر یاریها با ما سخنی می گفت
امسال به دشنامی چون پار نمی پرسد
۴
بیمار تب هجرم آن ماه طبیب من
دردا که طبیب من بیمار نمی پرسد
۵
گر یار نمی پرسد خسرو چه کند آن را؟
شاه است و گدایان را از عار نمی پرسد
نظرات
کاظم ایاصوفی