امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۴۸۰

۱

ماهی که به سوی خود صد دل نگران بیند

از شوخی و رعنایی کی سوی کسان بیند

۲

گوید که نخوابم من، می میرم ازین حسرت

کس را نبود خوابی، او خواب چسان بیند؟

۳

بیش است غم یعقوب از دیدن پیراهن

کز حسرت آیینه در آینه دان بیند

۴

یاری که هوس دارد، منما رخ مردم کش

بگذار که بیچاره یک چند جهان بیند

۵

از حسن بتان وعده خونریز جفا باشد

بر تو چو کند رحمت قصاب زیان بیند

۶

در جوی رود هر کس، چشم من و خون دل

کان کو دل خوش دارد در آب روان بیند

۷

عذرش به چسان کاندر دلش آید غم

از خون دو چشم من هر جا که نشان بیند

۸

تو باز جوان خواهی، فریاد که این خسرو

شد پیر کنون، خود را کی باز جوان بیند

تصاویر و صوت

نظرات