
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۴۸۳
۱
حاصل اگر از زلف تو یک بار توان کرد
صد زاهد دین، بسته زنار توان کرد
۲
دیوانه شود زنده، ولی خلق بمیرند
گر نقش جمال تو به دیوار توان کرد
۳
آن تیز نگه کردن تو جانب عشاق
نیشی ست کز آن صد جگر افگار توان کرد
۴
داری چو هوس بردن دل، پیش در تو
دلها بتوان بردن و انبار توان کرد
۵
عشق چو تویی، گر چه که سوزنده بلایی ست
کاری ست که جان در سر این کار توان کرد
۶
آن دم که بگرییم ز هجران تو با خویش
ماتم زده ای چند در آن یار توان کرد
۷
بر خسرو بیچاره ز اندوه دل خویش
بر مورچه گر کوه گران بار توان کرد
نظرات