امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۴۹۹

۱

دل رفت به سوی تو، همان سوی که شد ماند

جان کرد به ره حمله و آن نیز برون ماند

۲

از کوی تو باز آمد و بر آتش دل سوخت

هر نامه صبری که ازین پیش دلم خواند

۳

اندر دلم این بود که بگذشت همه عمر

وین دیده نثاری به ته پای تو افشاند

۴

آب از جگرم خورد و برم نیز جگر داد

بالات نهالی که در آب و گل ما شاند

۵

پرسند عزیزان و نخوانم بر خود، زانک

کس بر جگر سوخته مهمان نتوان ماند

۶

آن یار به دل در شد و تن خدمت او کرد

بستند در دل، خرد و هوش برون ماند

۷

کردیم بحل نرگس بازنده او را

خسرو همه هستی که به یک داد لبش خواند

تصاویر و صوت

دیوان کامل امیر خسرو دهلوی، سعید نفیسی، با همت و کوشش م. درویش - تصویر ۲۲۴

نظرات

user_image
سید
۱۳۹۴/۱۲/۲۳ - ۱۹:۱۱:۱۲
زور زورکی شعر گفتن ، به همین میگن هانه رعایت روال غزلسرایی را کرده نه معنی درست و حسابی دارهآب از جگرم خورد و برم نیز جگر دادبالات نهالی که در آب و گل ما شاند شاند ، یعنی چی؟ همینه که یکی سعدی میشه ، یکی هم ،،،،،
user_image
میثم
۱۳۹۶/۰۳/۲۷ - ۰۴:۳۴:۴۵
اقا سید!!!تعجب کردم از نظرتون راجب امیر خسرو دهلویدیوانش پر از غزل های جوندار و آبداره.همه آهوان سحرا سر خود گرفته در کفبه امید آن که روزی به شکار خواهی آمد..اگه همین یه بیت رو فقط گفته بود من ازش به بزرگی یاد میکردم:)