امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۵۰۹

۱

بر آب رخت یک گل سیراب نیاید

آنچ از لبت آید ز می ناب نیاید

۲

دانم که لبت بنده نواز است، ولیکن

آن به که مگس بر سر جلاب نیاید

۳

معذوری، اگر نیست دلت را اثر مهر

کاین عجز عیسی ست، ز قصاب نیاید

۴

ناآمدنت را گله از بخت کنم، زانک

در کلبه درویش تو مهتاب نیاید

۵

شبها من دیوانه و یار و دو سه همدم

من نالم و یاران مرا خواب نیاید

۶

از دل نگشاید گره گریه ام، آری

ماتم چو بود سخت به چشم آب نیاید

۷

ما بهر صلاح رخ ساقی نگذاریم

کان را بتی هست به محراب نیاید

۸

چه عیش بود آنکه کنی بر دل خسرو

از چشم تو بک ناوک پر تاب نیاید

تصاویر و صوت

نظرات