
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۵۱۰
۱
روزی اگر آن ماه به مهمان من آید
دوران فلک در ته فرمان من آید
۲
دیوانه دلی داشتم، آواره شد از من
کی باز درین سینه ویران من آید
۳
هر صبحدم از گریه شود خون دلم آب
کز باد نسیم گل خندان من آید
۴
من دانم و من، چاشنی درد تو، جانا
حاشا که طبیب از پی درمان من آید
۵
جانم تو ستان، باز تنم خاک ستاند
آن دم که اجل در طلب جان من آید
۶
در کوی تو نایم که پریشان شودت دل
گر چشم تو بر حال پریشان من آید
۷
دانی که چها می گذرد بر دل خسرو
در گوش تو گر ناله و افغان من آید
تصاویر و صوت

نظرات