
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۵۱۳
۱
بی نرگس تو خواب ندانم که چه باشد
زلفت کشم و تاب ندانم که چه باشد
۲
آن شب که بتا، چشم تو در خواب ببینم
در دیده خود خواب ندانم که چه باشد
۳
تا طاق دو ابروی تو محراب بتان شد
بت جویم و محراب ندانم که چه باشد
۴
چون چاه زنخدان تو از دور ببینم
تشنه شوم و آب ندانم که چه باشد
۵
از زلف تو چون نیست مرا سوی رخت ره
شب گردم و مهتاب ندانم که چه باشد
۶
گویند که دریاب درین واقعه خود را
می گویم و دریاب ندانم که چه باشد
۷
باغی ست عجب وصل تو، می پرس ز خسرو
من بنده در آن باب ندانم که چه باشد
تصاویر و صوت


نظرات