امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۵۱۶

۱

آباد نشد دل که خراب پسران شد

حسن پسران آفت صاحب نظران شد

۲

بس دانه دلها که ز تن برد به تاراج

آن مور که بر گرد لب ساده دلان شد

۳

افسرده جمال خط خوبان چه شناسد؟

کین سرمه نه شایسته ناقص بصران شد

۴

دلهای عزیزان شمر آن جمله نگینها

کاندر کمر آرایش زرین کمران شد

۵

آن خواجه که می گفت که دارم خبر از عقل

در عشق در آمد، یکی از بی خبران شد

۶

جز حسرت و مردن نبود چاره عشاق

فریاد و فغان عربده حیله گران شد

۷

ای صبر، دلم ده قدری، بو که توان زیست

کان دل که مرا بود از آن دگران شد

۸

بس عاقل شمع خرد افروخته روشن

کز کرده دل سوخته خوش پسران شد

۹

خسرو ز رخ خوب و ز می توبه نمی کرد

ناگاه بدید آن رخ زیبا، نگران شد

تصاویر و صوت

نظرات