امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۵۱۷

۱

آن کودک نورسته که سیمین بدنی شد

چون شست لب از شیر، چه شیرین دهنی شد؟

۲

بس غنچه دل را که کند چاک به هر سو

آن گل که به نوروز جوانی چمنی شد

۳

آن یوسف جان بس که درین سینه در آمد

گویم که تنم گرد تنش پیرهنی شد

۴

سلطان مرا عمر فزون باد به دولت

کز دولت او خلعت عاشق کفنی شد

۵

بس مرد خدایی که چو در عشق در آمد

گلگونه خون کرد به رخسار و زنی شد

۶

وقتی که می لعل بدان روی کشیدم

اینک همه خونابه حال چو منی شد

۷

چون جان دهم از خاک من، ای میر ولایت

بتخانه بر آری که دلم برهمنی شد

۸

خسرو ز مزاج دل من خشم گرفته ست

کز کرده تو با دل خویشش سخنی شد

تصاویر و صوت

نظرات