امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۵۲۱

۱

دیوانه دلم زلف پریشان که دارد

جانم شکن طره پیچان که دارد

۲

شبهاست که رفته ست ز من خواب و ندانم

کان خواب مرا غمزه فتان که دارد

۳

خالی ست به کنج لب خونخواره او، وای

کان داغ برای دل بریان که دارد

۴

خلقی به سر کوی وی، از شوق بمردند

آن مست شبانه خبر از جان که دارد

۵

هر صبح رود هوش من خسته و یارب

این باد گذر بر سر بستان که دارد

۶

در خانه دل آمد و بیرون نرود هیچ

زین ترک بپرسید که فرمان که دارد

۷

یک شهر پر از فتنه و تو بی خبر، آری

کافر صفتان را غم ایمان که دارد

۸

بیچاره دلم این جگر سوخته کز تست

نزد که برد، پیش نمکدان که دارد

۹

این سر که لگدکوب تو شد، گر تو نخواهی

خسرو چه کند در ره جولان که دارد

تصاویر و صوت

نظرات