
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۵۳۷
۱
لب از تو وز شکر پیمانه ای چند
رخ از تو وز ختن بتخانه ای چند
۲
چو در پیمودن آری خرمن حسن
روان کن سوی ما پیمانه ای چند
۳
درازی هست در موی تو چندان
که می باید به هر مو شانه ای چند
۴
بیازارد گرت زان شانه مویی
به پیشت بشکنم دندانه ای چند
۵
سر آن روی آتشناک گردم
بیاید شمع را پروانه ای چند
۶
به زلف و عارضت دلهای سوزان
شب است و آتش و دیوانه ای چند
۷
مخسپ امشب که از بی خوابی خویش
بگویم پیش تو افسانه ای چند
۸
ز چشمم دانه دانه می چکد آب
چو مرغان قانعم با دانه ای چند
۹
خوشم با عشق تو بی عقل و بی جان
نگنجد در میان بیگانه ای چند
۱۰
بر آگرد دلم کز جستجویت
مرا هم کشته شد ویرانه ای چند
۱۱
براتم کن ز لب بوسی و بنویس
هم از خون دلم پروانه ای چند
۱۲
وگر نیشی زند از غمزه مست
ز خسرو بشنود افسانه ای چند
تصاویر و صوت

نظرات