امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۵۴۳

۱

به هر درد و غمی دل مبتلا شد

چرا یکباره یار از ما جدا شد؟

۲

برید از دوستان خود به یکبار

دریغا، حاجت دشمن روا شد

۳

بگفتم عاشقان را ناسزایی

کنون عاشق شدم، اینم سزا شد

۴

به رندی و به شوخی و به صد ناز

دل از من برد و آنگه پارسا شد

۵

شب از همسایه ها فریاد برخاست

مرا نالیدن شبها بلا شد

۶

گرفتارش شدم با یک نگاهی

ز یک دیدن مرا چندین بلا شد

۷

وفا و مهربانی کرد با خلق

چو دور خسرو آمد، بی وفا شد

تصاویر و صوت

نظرات