امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۵۴۵

۱

چو ماه روزه از اوج سما شد

ز نور روزه دوران بی ضیا شد

۲

بر ابروی هلال عید بنگر

هلال ابروم از من جدا شد

۳

ازان آبی که بگذشت از سر خم

پیاله با صراحی آشنا شد

۴

مرا کاب دو چشم از سرگذشته ست

عجب بنگر که گل باد صبا شد

۵

گلش را سبزه نارسته گیا رست

چنان مردم مگر مردم گیا شد

۶

ازان محراب ابرو یاد کردم

نمازی چند نیز از من قضا شد

۷

مگر مجنون شناسد، حال من چیست؟

که در هجران لیلی مبتلا شد

۸

همه گل می دمد از دیده در چشم

خیال روی او ما را بلا شد

۹

در آب دیده سرگردان چه مانده ست؟

مگر سنگین دل من آشنا شد

۱۰

دو چشم خسرو از باریدن در

کف شاهنشه باران عطا شد

تصاویر و صوت

نظرات