
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۵۶
۱
ای زلف چلیپای تو، غارتگر دینها
وی کرده گمان دهنت، دفع یقینها
۲
کافر نکند با دل من آنچه تو کردی
یعنی که در اسلام روا باشد از اینها
۳
زینسان که بکشتی به شکرخنده جهانی
خواهم که به دندان کشم از لعل تو کینها
۴
از ناصیه ما نشود خاک درش دور
چون صندل بت برهمنان را ز جبینها
۵
من خود شدم از کیش و گر خود صنم اینست
بسیار شود در سر کارش دل و دینها
۶
در کعبه مقصود رسیدن که تواند
در بادیه هجر تو از فتنه کمینها
۷
نالم به سر کوی تو هر صبح به امید
چون مطرب درهای کرم پاسنشینها
۸
گر مهر گیا بایدت، ای دوست، طلب کن
هرجا که چکد آب دو چشمم به زمینها
۹
دشوار رود مهر تو از سینه خسرو
ماندست چو نقشی که بماند به نگینها
تصاویر و صوت

نظرات
یاسین
یاسین