
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۵۶۲
۱
دلی کو چون تو دلداری ندارد
بر اهل عشق مقداری ندارد
۲
ز سر تا پای زلفت یک شکن نیست
که در هر مو گرفتاری ندارد
۳
ندانم زاهدی کز کفر زلفت
به زیر خرقه زناری ندارد
۴
کدامین گل به بستان سرخ روید
که از تو در جگر خاری ندارد
۵
دهان پسته ماند با دهانت
ولیکن نغز گفتاری ندارد
۶
کسی کو روی تو دیده ست، هرگز
نظر بر پند غمخواری ندارد
۷
من از خمخانه دردی کشیدم
که آنجا محتسب کاری ندارد
۸
که آب خوش خورد از عقل آن کس
که ره در کوی خماری ندارد
۹
بیا و دست گیر افتاده ای را
که جز تو در جهان یاری ندارد
۱۰
مگو کز هجر من چون است خسرو
امید زیستن باری ندارد
نظرات