
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۵۷۷
۱
از یاد تو دل جدا نخواهد شد
وز بند تو جان رها نخواهد شد
۲
دل را به تو دادم و نمی دانی
چون می دانم مرا نخواهد شد
۳
پیوند تو از تو نگسلم هرگز
تا جامه جان قبا نخواهد شد
۴
تیر مژه می زنی که کس پیشت
چون من هدف بلا نخواهد شد
۵
در بوسه دمی شمار، گو می کن
من می شمرم، دغا نخواهد شد
۶
یارب، به کجا گریزم از تیرت؟
هر جا که روم خطا نخواهد شد
۷
می گو سخنی، مترس از غمزه
مست است و برین گوا نخواهد شد
۸
دردی دارم به سینه از عشقت
کان درد کهن دوا نخواهد شد
۹
گفتی که غلام من نشد خسرو
هم خواهد شد، چرا نخواهد شد؟
تصاویر و صوت

نظرات