
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۵۸۹
۱
آن را غم تو یار باشد
با خوش دلیش چکار باشد؟
۲
صوفی چو شکست توبه، ساقی
مگذار که هوشیار باشد
۳
مستی که سبو کشد، مپندار
کورا قدم استوار باشد
۴
می حاجت نیست مستیم را
در چشم تو تا خمار باشد
۵
جان دادم و داغ عشق بردم
کانجا ز تو یادگار باشد
۶
معذور بود ز ناله بلبل
جایی که گل و بهار باشد
۷
شک نیست که نشتری چشیده ست
جنگی که فغانش زار باشد
۸
مرهم چو نمی پذیرد این دل
بگذار که تا فگار باشد
۹
خسرو به غلامیت عزیز است
گر خوار کنیش، خوار باشد
نظرات
کاظم ایاصوفی