امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۶

۱

بیم است که سودایت دیوانه کند ما را

در شهر به بدنامی افسانه کند ما را

۲

بهر تو ز عقل و دین بیگانه شدم آری

ترسم که غمت از جان بیگانه کند ما را

۳

در هجر چنان گشتم ناچیز که گر خواهد

زلفت به سر یک مو در شانه کند ما را

۴

زان سلسله گیسو منشور نجاتم ده

زان پیش که زنجیرت دیوانه کند ما را

۵

زینگونه ضعیف ار من در زلف تو آویزم

مشاطه به جای مو در شانه کند ما را

۶

من می زده دوشم شاید که خیال تو

امروز به یک ساغر مستانه کند ما را

۷

چون شمع بتان گشتی پیش آی که تا خسرو

بر آتش روی تو پروانه کند ما را

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
زلمی
۱۳۹۴/۰۴/۱۴ - ۰۴:۳۵:۴۹
سلام .این شعر زبان حال خودمه با اینکه متاهل بودم عاشق دختری زیبا تو امریکا شدم .کم کم همه فهمیدند حتی زنم .اینقدر که دیگه هر اشنای منو می دید با نیش خندی ازم استقبال می کرد
user_image
حفیظ احمدی
۱۳۹۹/۰۱/۲۵ - ۰۶:۰۳:۵۹
با سلام و خسته نباشیدفواد رامز آوازخوان افغان این شعر امیر خسرو را در آهنگی خوانده است.پیوند به وبگاه بیرونی
user_image
Meli
۱۳۹۹/۰۸/۱۹ - ۰۹:۰۷:۲۳
سلام بجای وزن مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن ،میشه گفت مستفعل مفعولن مستفعل مفعولن؟؟ یا مستفعل مستفعل مستفعل مستفعل؟؟
user_image
یه بنده خدا
۱۳۹۹/۰۸/۲۲ - ۰۶:۲۱:۳۱
اسمی که برای وزن ها گذاشته میشه قراردادی هست حالا بر اساس فعل شناخته شده تر هست و هر بحری باشه هم مهم نیست هر چی راحت ترید استفاده کنید ، فقط درست باشه
user_image
دست از وجود شسته...
۱۴۰۲/۱۱/۰۱ - ۱۳:۵۷:۰۴
سلام بر همه ی عزیزان چه سروده این بزرگوار و چه خوانده قربانی   این شعر تمام عشق به پروردگارجهان هست خدا میدونه در چه حالی این شعر را گفته   
user_image
حمید فاتح نیا
۱۴۰۲/۱۲/۲۷ - ۲۲:۳۶:۲۶
دروود  نسبت دادن منظور شاعر به عشق پروردگار جهان نیازمند دلیلی واضح است والا با وجود قرینه های بسیار واضح در متن شعر که جملگی دلالت بر عشق جسمانی و زمینی دارد چنین انتسابی نه تنها مقبول نیست بلکه مستمسکی برای طنز می باشد ،وانگهی اذعان به عشق دو انسان به یکدیگر چه اشکالی دارد که بسیاری ،تا به این حد در تفسیر اشعار از آن گریزان هستند و در انکار آن به هر چیز متوسل می شوند ،بی تردید شاعران نیز انسان هایی معمولی بوده اند که روحی حساس داشته اند و به دلیل تسلط بر کلام امکان اظهار عشق خود را به زبان شعر داشته اند ،این غزل نیز همینگونه است و به زیبایی هر چه تمام زیبایی های عالم عاشقی را به تصویر کشانده است ...
user_image
ابوالفضل غفاری
۱۴۰۳/۰۱/۰۱ - ۰۰:۴۷:۰۴
من وقتی آهنگ این سروده رو با صدای آقای قربانی می‌شنوم بهم آرامش میده. شبی نیست که من این آهنگ رو گوش نکنم.
user_image
پناهنده به هیچستان
۱۴۰۳/۰۴/۰۲ - ۰۳:۴۹:۵۴
درود عزیزان و فرهیختگان ادب مصرع زلفت به سر یک مو در شانه کند مارا  برای حقیرمفهومی مبهم دارد . اگر دوستی توانای توضیح عرفانی این مصرع را دارد مدیون وی خواهم بود توضیحی به بنده هدیه کند 
user_image
Ehsan nobody
۱۴۰۳/۰۶/۰۱ - ۰۹:۳۳:۰۹
این یک ایهام است شاعر مضامین مختلفی رو ترکیب میکنه ۱-با دیدن زلف تو به اندازه یک مو ما را در نهایت تکلیف و در وظیفه (متضاد با شانه خالی کردن)کنه ۲-موهای تو با خاطر یک چیز کوچک (به سر یک سوزن و یا مویی) ما را مجبور و ملزم به هر چه کند ۳- جمال زلف تو اگر بخواهد کل هستی من را مانند یک مو در شانه ای قرار میده   بنابر این مضامین بلندی عرفانی داره که مربوط به شناخت هستی و لطف الهی است که فقط شامل اشخاص خاصی میشه