
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۶۰۳
۱
ناله برآید هر طرف کان بت خرامان در رسد
فریاد بلبل خوش بود چون گل به بستان در رسد
۲
من خود نخواهم برد جان از سختی هجران، ولی
ای عمر، چندان صبر کن کان سست پیمان در رسد
۳
آمد خیالش نیم شب، جان دادم و گشتم خجل
خجلت بود درویش را، یکدم چو مهمان در رسد
۴
شب در میان کشتگان بشیند چون نالیدنم
گفتا که می کن، یک دو شب این هم به پایان در رسد
۵
ای دل که بدخو می کنی از دیدنش چشم مرا
معلوم گردد، باش تا شبهای هجران در رسد
۶
امروز میرم پیش تو شرمسار دل شوی
بر تو چه منت جان من، فردا که فرمان در رسد
۷
آزرده تر زان است دل پیشت که بود اول بسی
ویرانه ویرانه تر شود جایی که سلطان در رسد
۸
بر پنج روز نیکویی چندین مناز و بد مکن
تا چشم را بر هم زنی، بینی که پایان در رسد
۹
گر خسروا، می سوزدت از خامیش رنجه مشو
بسیار باید تا هنوز آن شوخ نادان در رسد
تصاویر و صوت

نظرات