
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۶۱۵
۱
خاطر به سوی دلبری هر لحظه ما را میکشد
آنجا که ما را میکشد، این دل هم آنجا میکشد
۲
یاری که از خاطر مرا هرگز دمی غایب نشد
خط فراموشی چرا در دفتر ما میکشد؟
۳
جانا، دگر در کوی خود باد صبا را ره مده
کو زلف مشکین ترا هر لحظه در پا میکشد
۴
آمد بهار مشک بو، در خانه منشین، ای صنم
کز بهر عشرت هر گلی خیمه به صحرا میکشد
۵
ای دل، چه ترسانی مرا؟ طعنه که دشمن میزند
هرکس که عاشق میشود بسیار از اینها میکشد
۶
ای دل، اگر افتد ترا ناگه بر آن مهر و نظر
در زلف او مسکن مکن کان سر به سودا میکشد
۷
بر جان خسرو رحم کن کاندوه هجران سر به سر
از فرقت رخسار تو بیچاره تنها میکشد
نظرات