امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۶۱۸

۱

گر گشت آن سرو روان روزی سوی گلشن فتد

هم گل به غنچه در خزد، هم سرو در سوسن فتد

۲

خاک رهش بر سر کنم، مقصودم آن کان خاک اگر

افتد ز سر باری همه در دیده روشن فتد

۳

منت پذیرم، گر زند تیغ رقیبت گردنم

آن سر که نبود بر درت، آن به که از گردن فتد

۴

تیغ تو بهر عاشقان، تیر تو بهر مخلصان

مسکین کسی کش دوستی با همچو تو دشمن فتد

۵

چون خاک گردم در ره وصلت همین بس باشدم

کایی و از تو سایه ای بالای قبر من فتد

۶

باشد هوس نه عاشقی یا از برای شهرتی

رعنای عاشق پیشه را چاک ار به پیراهن فتد

۷

روزی ز بخت من نگر کز وصل گیرد داستان

نامت که با نامم بهم در کار مرد و زن فتد

۸

خسرو طفیل عاشقان می سوزد از سودای تو

سوزد طفیل دانه خس، آتش چو در خرمن فتد

تصاویر و صوت

نظرات