
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۶۲۲
۱
چون ز نسیم صبحدم زلف تو در هوا شود
سنگ بود نه آدمی، هر که نه مبتلا شود
۲
هر سحری که ترک من سر ز خمار بر کند
بس که نماز مردمان هر طرفی قضا شود
۳
حسن تو هم به کودکی آفت شهر گشت اگر
زین چه که هست ذره ای برگذرد، بلا شود
۴
این همه نسخه کاینه می ببرد ز روی تو
گرنه به مهر و مه رسد پس تو بگو، کجا شود؟
۵
باد خزان که بشکند شاخ جوانی چمن
بر سر زلف، ار شبی برگذرد، صبا شود
۶
سبزه خط نهان مکن تا بکنم نظاره ای
پیش که در میان گل سبزه تو گیا شود
۷
بر سر کویت از طرب، گو چه غلط شود مرا؟
وعده وصل تو شبی، گر به غلط وفا شود
۸
طعنه زنند هر کسی شادی بزی و غم مخور
خسرو خسته می زید، گر ز غمش رها شود
نظرات