امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۶۲۸

۱

خرم آن روز که دیدار تو پیش نظر آید

ضایع آن عمر که بی دیدن رویت به سر آید

۲

چه خبر مرده دلان را ز خراش جگر من؟

درد جایی ست که پیکان به دل جانور آید

۳

دل گم گشته ما را خبر، ای دوست، چه پرسی؟

دل نه زانگونه ز ما رفت که از وی خبر آید

۴

هدف تیر تو جانی ست به جای سپر اینجا

چو گنهکارم منم، نیز مرا بر سپر آید

۵

چون نگه در تو کنم، ای دو جهان هدیه رویت

حاش لله که مرا هر دو جهان در نظر آید

۶

من شبی دور ز رویت، خبر از روز ندارم

آفتاب، ارچه همه روز درین خانه برآید

۷

منم و گوشه کوی تو همه شب، مگر آن سو

روزی آلوده به بوی تو نسیم سحر آید

۸

چند گریم به سر کوی تو چون ابر بهاری

این نه آبی ست کز و یک گل مقصود برآید

۹

گریه خسرو بیچاره، بتا، سهل نگیری

که خرابی کند آن سیل که از چشم تر آید

تصاویر و صوت

دیوان کامل امیر خسرو دهلوی، سعید نفیسی، با همت و کوشش م. درویش - تصویر ۲۳۶

نظرات