
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۶۳۷
۱
من ز جانان گر چه صد اندوه جان خواهم کشید
تا نپنداری که خود را بر کران خواهم کشید
۲
مردمان، از من چه می خواهید آخر، وه که من
پای از کویش به گفت مردمان خواهم کشید
۳
بیش ازین نبود که بکشندم، بخواهم مست رفت
آشکارا در برش گیسوکشان خواهم کشید
۴
من نیم زآنهاکه از خوبان بتانم سر به تیغ
هر چه آید بر سرم از بهرشان خواهم کشید
۵
آب چشم عاشقان تا می رود خواهم فشاند
کبر ناز نیکوان تا می توان خواهم کشید
۶
گر ترا بینم مگو، جانا که چشمت برکشم
هم مرا فرما که من از دیدگان خواهم کشید
۷
ای خروس گنگ، آخر روز خواهد شد گهی
هم سرت خواهم برید و هم زبان خواهم کشید
۸
دل که گم کرده ست خسرو، پیش او آخر گهی
خنده ای خواهد از آن کنج دهان خواهم کشید
تصاویر و صوت

نظرات