
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۶۳۹
۱
صبحگه، یارب، حدیثی زان دو لب خواهم کشید
یا شبی از دست تو جام طرب خواهم کشید
۲
گر بر آن خمخانه جان دست خواهم یافتن
ساغری از آب حیوان تا به لب خواهم کشید
۳
گفتی امشب زلف بر دستت نهم تا می کشی
ده که من تاری ازینسان تا به شب خواهم کشید
۴
گر کشم جعد ترا، گویی مکن ترک ادب
عاشق و مستم ز من ناید ادب، خواهم کشید
۵
سوز دل تا کی نهان دارم، برون خواهم فگند
دود از جانم برآمد، چند تب خواهم کشید
۶
بوالعجب شد کار من از ناله زارم، هنوز
من درین غم ناله های بوالعجب خواهم کشید
۷
عاشقی درد سر است و کی رود این دردسر
تا ز خسرو هر شبی شور و شغب خواهم کشید
تصاویر و صوت

نظرات