
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۶۴۲
۱
باز گل بشکفت و گلرویان سوی بستان شدند
مطرب و بلبل بهم در نغمه و دستان شدند
۲
میهمان دیگری بود او به باغ و من به رشک
جمله مرغان چمن از آه من بریان شدند
۳
چون گلی بینم، تو یاد آبی و جان پاره شود
این همه سرهای غنچه بهر جان پیکان شدند
۴
باغ حاجت نیست هم در کوی خود بین کاهل دل
خاک گشتند اول و آنگه گل و ریحان شدند
۵
دولت حسنت فزون بادا که نیکوتر شود
این همه دلها که از اقبال تو ویران شدند
۶
می شدند اهل وفا مهمان رویت بلکه شان
بر جگرهای کباب خویشتن مهمان شدند
۷
لاف عشق و وصل یاران، این بدان ماندبدان
حاجیان در کعبه ماندند و به ترکستان شدند
۸
خسروا، با ما بیا تا با خیالش خوش شویم
زانکه هر کس با نگار خویش در بستان شدند
نظرات