امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۶۴۵

۱

دل ز دست من برفت و آرزوی دل بماند

وز من اندر هر سر کو گفتگوی دل بماند

۲

هر کجا بینم غم دل گویم و گویم از آنک

بر زبان افسانه های آرزوی دل بماند

۳

کی خورد دربانش آبی خوش کنون کز چشمها

بر در آن آشنا سیلی ز جوی دل بماند

۴

چشم تو می کرد چو گان بازی از ابرو، ولی

عقل و جان لاف حریفی زد، ز بوی دل بماند

۵

نرخ جانم یک نظر شد، بین یکی زین سو، ازانک

دیر شد کاین رخت کاسد پیش روی دل بماند

۶

شرمسارم از سگان کوی تو زان کز رهی

دل تو بردی و به گرد کوی بوی دل بماند

۷

بر سر کوی تو می ترسم که جان هم گم کند

عاشق گم گشته کاندر جستجوی دل بماند

۸

دل به زلفت خو گرفت و عشق غم بر من گماشت

یادگار این فتنه ها بر من ز خوی دل بماند

۹

خسروا، گر دل کشی، سهل است، از بند قضا

کاین رسن ناید برون کاندر گلوی دل بماند

تصاویر و صوت

دیوان کامل امیر خسرو دهلوی، سعید نفیسی، با همت و کوشش م. درویش - تصویر ۲۵۷

نظرات