
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۶۵۱
۱
ژاله از نرگس فرو بارید و گل را آب داد
وز تگرگ روح پرور مالش عناب داد
۲
چشم مست او که مژگان را به قتلم تیز کرد
خنجر زهراب داده در کف قصاب داد
۳
هر خدنگ غمزه ای را کاو به شست ناز بست
آن خدنگ اول نشان بر سینه احباب داد
۴
باز آن ابرو کمان غمزه زن قصد که کرد
چشم او باری ز مژگان ناوک پرتاب داد
۵
وین کجا ماند ز چشم و ابرویش زین سان که او
ترک مست کافری را راه در محراب داد
تصاویر و صوت

نظرات
رضوان
psk
احمد ناصری
مجید
فرهنگ farhang۱۳۶۳@gmail.com